آرین...هدیه خدایی

اندر احوالات ما: رفتن با پای خود به آزمایشگاه و خون دادن و اوخ کردن دست خود برای شنیدن خبری خوش...خبری همچون آمدن تو... این یعنی پاسپورت گرفتی بیای به این دنیا...   چند روز دیگه عروسیه طوباست و من با وجود بودن تو به این فکرم که از همین الان مسئولیت مراقبت از تو رو دوشمه ...جدا از اون دارم فکر می کنم..البته فکر که  نه...دارم یکی یکی لباس خوشگلامو می پوشم تا ببینم کدوم بهت فشار نمیاره ...تا منم به وجودت افتخار کنم ...

آرین کوچولوی من ...خیلی سخته چیزی نوشتن از اتفاقات و احساساتی که مدتیه ازش گذشته ...ولی باید روزای شیرین برآورده شدن آرزوهامو برات ثبت کنم بعد از ماهها انتظار روز ششم دی ماه 1394 بود که با هاله خیلی کمرنگ بی بی چک فهمیدم اومدی توی دلم...   مطمئن شدم خدا خیلی دوستم داره که تو رو ب ما هدیه داده... البته اضافه بنمایم این هاله ای که در زیر رویت می کنی هاله نیست هاااا این پررنگ ترین رنگیه که بین 10 تا بی بی چک در اومد... کلا به اومدنت مشکوک بودم با اون نیمچه علامتی که میدادی    این بی بی چک گرونه رو گذاشته بودم به بابا نشون بدم تااازه   خلاااصه به بابایی که گفتم اونم از اومدنت اینقددد خوشحال شد ک...